.
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد .....
.
 نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد .....
.
 خطی ننویسم که آزار دهد کسی را .....
.
 یادم باشد که روز و روزگار خوش است .....
.
یادم باشد جواب کینه را با کمتر از مهر ، و جواب دورنگی را با کمتر از صداقت ندهم .....
.
یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم و بر سیاهی ها نور بپاشم .....
. 
یادم باشد از چشمه درس خروش و جريان را بگيرم .....
. 
 از آسمان درس پاک زیستن را .....
.
و از دريا درس عظمت بگيرم .....
.
یادم باشد سنگ خیلی تنهاست .....
.
یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند كه تمام وجودش می شكند .....
.
یادم باشد برای درس گرفتن و دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار اشتباهات گذشته .....
.
یادم باشد زندگی را دوست دارم .....
.
یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم .....
.
 يادم باشد كه در هر دلی عشقی است پس نبايد دلش را شكست كه عشقش می شكند .....
.
یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هرکس فقط به دست دل خودش باز می شود .....
.
یادم باشد هیچ گاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم ( ولی اين يكی رو يادم نمی مونه ....ولش بابا )
.
یادم باشد هیچ گاه از راستی نترسم و نترسانم .....
.
یادم باشد از بچه ها خیلی چیزها می توان آموخت .....
.
یادم باشد زمان بهترین استاد است .....
.
یادم باشد قبل از هرکار با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعداً پشيمان نباشم .....
.
یادم باشد با کسی آنقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود .....
.
یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود .....
.
یادم باشد قلب کسی را نشکنم .....
.
یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد .....
.
یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم .....
.
یادم باشد امید کسی را از او نگیرم ، شاید تنها چیزیست که دارد .....
.
یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست .....
.
یادم باشدکه آدم ها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند .....
. 
« حداقل یادمان باشد كه زنده ايم و اشرف مخلوقات »


تاريخ : سه شنبه 1 بهمن 1392 | 23:56 | نویسنده : melika |

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته

 

حسین جان

مهدی ام مهدی خسته

دلم از بی وفایی ها شکسته

 

حسین جان

مانده ام تنهای تنها

شده کرب و بلایم کوه و صحرا

 

حسین جان

کاش من جای تو بودم

چو یارانت بُدم گِرد وجودت

 

شما گفتی ولی آنها نرفتند

مرا یاران همه ، یک یک برفتند

 

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته

 

حسین جان

سال ها در انتظارم

هنوز حسرت به یاران تو دارم

 

حسین جان

انتقام نگرفته ام من

به جای امّتم شرمنده ام من

 

حسین جان

قطعه قطعه جسم اکبر(ع)

سر افتاده ی علی اصغر(ع)

 

دو کتف خونی و مشک ابالفضل(ع)

کنارعلقمه اشک ابالفضل(ع)

 

صدای ناله ی جانسوز زهرا(س)

فرار کودکان در دشت وصحرا

 

همه منزل به منزل در اسارت

چنان که شد به آل تو جسارت ...

 

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته

 

هر آنچه عمه ام زینب(س) کشیده

بود هر صبح و شام در پیش دیده

 

ز قلبم میزند بیرون شراره

چه کاری سخت تر از انتظاره

 

حسین جان

از شما شرمنده هستم

گناه امّتم بسته دو دستم

 

چه قدر دیگر بگویم من به امّت

دعا باشد کلید قفل غیبت ...

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته

 

حسین جان امّتم بر تو بگریند نمیدانند که خود با من چه کردند

 

هزارو یکصدو هفتادو پنج سال

چه کم آنکس که پرسیده زمن حال

 

هزارو یکصدو هفتادو پنج سال

چه میداند کسی دارم چه احوال

 

هزارو یکصدو هفتادو پنج سال

به دست و پای من زنجیر اعمال

 

هزارو یکصدو هفتادو پنج سال

برای عمّه ام زینب میزنم پروبال

 

هزارو یکصدو هفتادو پنج سال

به دل مانده هزار امید و آمال

 

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته

 

توی کرب و بلای این زمونه

آدم قدر ابالفضل(ع) و نمی دونه

 

توی کرب و بلای این زمونه

کسی وقت عمل باقی نمی مونه

 

توی کرب و بلای این زمونه

چه قدر تیر گنه سویم روونه

 

توی کرب و بلای این زمونه

ندارم زینبی حرفم رسونه

 

 

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته

 

شما با آن مصیبت ها که دیدی

به امید ظهورم پر کشیدی

 

خدا داند چه قدر در انتظاری

ز خون باری چشمم بی قراری

 

حسین جان

کاش بودند عاشقانی

زبانی نه حقیقی یاورانی ...

 

گناهان را به اشک خود بشویند

ظهورم را بخواهند از خداوند

 

خدا اذن فرج میده به دعوت

برای انبیا اینگونه سنت

 

اگر شیعه وفا میکرد به بیعت

نبود تاخیر به روی عصرغیبت

 

حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته ...

از گلباران

 



تاريخ : سه شنبه 1 بهمن 1392 | 1:7 | نویسنده : melika |

پروردگارا
پناهم باش تا مظلوم روزگار نباشم !
رهایم نکن تا اسیر دست روزگار نگردم !
یاورم باش تا محتاج روزگار نباشم !
بال و پرم باش تا که مصلوب این روزگار نگردم !
همدمم باش تا که تنهای روزگار نباشم !
کنارم بمان تا که بی کس روزگار نگردم !
مهربانم بمان تا به دنبال روزگار نامهربان نباشم !
عاشقم بمان تا عاشق این روزگار پست و بی حیا نگردم !
و خدایم باش تا بنده این روزگار نباشم آمین یا رب العالمین



تاريخ : دو شنبه 30 دی 1392 | 16:27 | نویسنده : melika |

اسامى مقدّس حضرت مهدى(عج) در كتب مذهبى اهل اديان قسمتى از اسامى مبارك آن حضرت را كه با الفاظ مختلفى در بسيارى از كتب مذهبى اهل اديان و ملل مختلف جهان آمده است، از نظر مى گذرانيم.

 1 ـ «صاحب» در صحف ابراهيم(عليه السلام)

 2 ـ «قائم» در زبور سيزدهم

 3 ـ «قيدمو» در تورات به لغت تركوم

 4 ـ «ماشيع» (مهدى بزرگ) در تورات عبرانى

 5 ـ «مهميد آخر» در انجيل

 6 ـ «سروش ايزد» در زمزم زرتشت

 7 ـ «بهرام» در ابستاق زند و پازند

 8 ـ «بنده يزدان» هم در زند و پازند

 9 ـ «لند بطاوا» در هزار نامه هنديان

 10 ـ «شماخيل» در ارماطس

 11 ـ «خوراند» در جاويدان

 12 ـ «خجسته» (احمد) در كندرال فرنگيان

 13 ـ «خسرو» در كتاب مجوس

 14 ـ «ميزان الحق» در كتاب اثرى پيغمبر

 15 ـ «پرويز» در كتاب برزين آذر فارسيان

 16 ـ «فردوس اكبر» در كتاب قبروس روميان

 17 ـ «كلمةف الحقّ» در صحيفه آسمانى

 18 ـ «لفسانف صدق» هم در صحيفه آسمانى

 19 ـ «صمصام الاكبر» در كتاب كندرال

 20 ـ «بقية اللّه» در كتاب دوهر

 21 ـ «قاطع» در كتاب قنطره

 22 ـ «منصور» در كتاب ديد براهمه

 23 ـ «ايستاده» (قائم) در كتاب شاكمونى

 24 ـ «ويشنو» در كتاب ريگ ودا

 25 ـ «فرخنده» (محمّد) در كتاب وشن جوك

 26 ـ «راهنما» (هادى و مهدى) در كتاب پاتيكل

 27 ـ «پسر انسان» در عهد جديد (اناجيل و ملحقات آن)

 28 ـ «سوشيانس» در كتاب زند و هومو من يسن، از كتب زردتشيان

 29 ـ در كتاب «شابوهرگان» كتاب مقدس «مانويه» ترجمه «مولر» نام «خود شهر ايزد» آمده كه بايد در آخر الزمان ظهور كند، و عدالت را در جهان آشكار سازد

 30 ـ «فيروز» (منصور) در كتاب شعياى پيامبر.

 علاوه بر اين ها اسامى ديگرى نيز براى حضرت مهدى(عج)در كتب مقدّسه اهل اديان ذكر شده است. اسامى مقدّسى چون: «صاحب، قائم، قاطع، منصور و بقية اللّه» كه در كتب مذهبى ملل مختلف آمده است، از القاب خاصّ وجود مقدّس حضرت حجّت بن الحسن العسكرى( عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف ) است كه در بيشتر روايات اسلامى، به آنها تصريح شده و ائمّه معصومين(عليهم السلام) در اكثر روايات، از آن حضرت به عنوان «صاحب»، «قائم» و «بقية اللّه» ياد كرده اند. و اين خود بيانگر اين واقعيّت است كه موعود همه امّتها و ملّتها همان وجود مقدّس منتظر غايب، حضرت حجّت بن الحسن العسكرى (عج) است.

با تشکر از سایت موعود



تاريخ : دو شنبه 30 دی 1392 | 1:59 | نویسنده : melika |

با خدا حرف بزن

با مخلوق اگر اشتباه حرف بزنی مچ ات را می گیرند

اما خدا این طور نیست

خدا به حرفهایت گوش می دهد

واین گوش دادن باعث می شود که حرف زدن یاد بگیری

 

"عارف بالله حاج اسماعیل دولابی"



تاريخ : دو شنبه 30 دی 1392 | 1:8 | نویسنده : melika |
تا حالا شده عاشق بشين؟؟؟
ميدونين عشق چه رنگيه؟؟؟
ميدونين عشقق چه مزه اي داره؟؟؟
ميدونين عشق چه بويي داره؟؟؟
ميدونين عاشق چه شکليه؟؟؟
ميدونين معشوق چه کار ميکنه با قلب عاشق؟؟؟
مدونين قلب عاشق براي چي ميزنه؟؟؟
ميدونين قلب عاشق براي کي ميزنه؟؟؟
ميدونين ...؟؟؟
اگه جواب اين همه سئوال رو ميخواين! مطلب زير رو بخونين...خيلي جالب و آموزندس...
وقتي
يه روز ديدي خودت اينجايي و دلت يه جاي ديگه … بدون كه كار از كار گذشته و تو عاشق شدي
طوري ميشه كه قلبت فقط و فقط واسه عشق مي تپه ، چقدر قشنگه عاشق بودن و مثل شمع سوختن
همه چي با يک نگاه شروع ميشه
اين نگاه مثل نگاهاي ديگه نست ، يه چيزي داره که اوناي ديگه ندارن ...
محو زيبايي نگاهش ميشي ، تا ابد تصوير نگاهش رو توي قلبت حبس مي كني ، نه اصلا مي زاريش توي يه صندوق ، درش رو هم قفل مي كني تا كسي بهش دست نزنه.
حتي وقتي با عشقت روي يه سكو مي شيني و واسه ساعتهاي متمادي باهاش حرفي نمي زني ، وقتي ازش دور ميشي احساس مي كني قشنگترين گفتگوي عمرت رو با كسي داري از دست ميدي.
مي بيني كار دل رو؟
شب مي آي كه بخوابي مگه فكرش مي زاره؟! خلاصه بعد يه جنگ و
جدال طولاني با خودت چشات رو رو هم مي زاري ولي همش از خواب ميپري ...
از چيزي ميترسي ...
صبح كه از خواب بيدار ميشي نه مي توني چيزي بخوري نه مي توني كاري انجام بدي ، فقط و فقط اونه كه توي فكر و ذهنت قدم مي زنه
به خودت مي گي اي بابا از درس و زندگي افتادم ! آخه من چمه ؟
راه مي افتي تو كوچه و خيابون هر جا كه ميري هرچي كه مي بيني فقط اونه ، گويا كه همه چي از بين رفته و فقط اون مونده
طوري بهش عادت مي كني كه اگه فقط يه روز نبينيش دنيا به آخر ميرسه
وقتي با اوني مثل اينكه تو آسمونا سير مي كني وقتي بهت نگاه مي كنه گويا همه دنيا رو بهت ميدن
گرچه عشق نه حرفي مي زنه و نه نگاهي مي كنه !
آخه خاصيت عشق همينه آدم رو عاشق مي كنه و بعد ولش مي كنه به امون خدا
وقتي باهاته همش سرش پائينه
تو دلت مي گي تورو خدا فقط يه بار نيگام كن آخه دلم واسه اون چشاي قشنگت يه ذره شده
ديگه از آن خودت نيستي
بدجوري بهش عادت كردي ! مگه نه ؟ يه روزي بهت ميگه كه مي خواد ببينتت
سراز پا نمي شناسي حتي نميدوني چي كار كني ...
فقط دلت شور ميزنه آخه شب قبل خواب اونو ديدي...
خواب ديدي که همش از دستت فرار ميکنه ...
هيچوقت براش گل رز قرمز نگرفتي ...چون بهت گفته بود همش دروغه تو هم نخواستي فکر کنه تو دروغ ميگي آخه از دروغ متنفره ...
وقتي اون رو مي بيني با لبخند بهش ميگي خيلي خوشحالي که امروز ميبينيش ...
ولي اون ...
سرش رو بلند مي كنه و تو چشات زل ميزنه و بهت ميگه
اومدم بهت بگم ، بهتره فراموشم كني !
دنيا رو سرت خراب ميشه
همه چي رو ازت مي گيرن همه خوشبختيهاي دنيا رو
بهش مي گي من … من … من
از جاش بلند ميشه و خيلي آروم دستت رو ميبوسه ميذاره رو قلبش و بهت ميگه خيلي دوستت دارم وبراي هميشه تركت مي كنه
ديگه قلبت نمي تپه ديگه خون تو رگات جاري نميشه
يه هويي صداي شكستن چيزي مي آد
دلت مي شكنه و تكه هاي شكستش روي زمين ميريزه
دلت ميخواد گريه کني ولي يادت مي افته بهش قول داده بودي که هيچوقت به خاطر اون گريه نميکني چون ميگفت اگه يه قطره اشک از چشماي تو بياد من خودم رو نميبخشم ...
دلت ميخواد بهش بگي چقدر بي رحمي که گريه رو ازم گرفتي ولي اصلا هيچ صدايي از گلوت در نمياد
بهت ميگه فهميدي چي گفتم ؟با سر بهش ميگي آره!...
وقتي ازش ميپرسي چرا؟؟؟ميگه چون دوستت دارم!
انگشتري رو که تو دستته در مياري آخه خيلي اونو دوست داره بهش ميگي مال تو ...
ازت ميگيره ولي دوباره تو انگشتت ميکنه ...ميگه فقط تو دست تو قشنگه...
بعد دستت رو محکم فشار ميده و تو چشمات نگاه ميکنه و...
بعد اون روز ديگه دلت نميخواد چشمات رو باز نمي كني
آخه اگه بازشون كني بايد دنياي بدون اون رو ببيني
تو دنياي بدون اون رو مي خواي چي كار ؟
و براي هميشه يه دل شكسته باقي مي موني
دل شكسته اي كه تنها چاره دردش تويي...


تاريخ : یک شنبه 29 دی 1392 | 13:38 | نویسنده : melika |

هیچ گاه فکر نکن که تو یک بازنده ای…

به خاطر اینکه یک روز تو در برابر ۲۵۰ میلیون نفر پیروز شدی!

 

همیشه به یاد این باش که یه کسی اون بالا بالا ها داره تو را نگاه میکنه و همیشه دست هاش
منتظر اینکه تو به طرفش بری.
پس فرصت از دست نده برو به سمت  آرامش
 نه تو می مانی نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی
 به حباب نگران لب یک روز قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم خواهد رفت
 آن چنانی  که فقط خاطره ای خواهد ماند.
 لحظه ها عریانند به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
 تو به آیینه نه آیینه به تو خیره شدست، تو اگر لبخند زنی آن هم به تو لبخند می زند
 و اگر بغض کنی … وای از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد



تاريخ : پنج شنبه 26 دی 1392 | 15:21 | نویسنده : melika |

گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟

گفتم: خدایا دلم را ربودند  گفت: پیش از من؟

گفتم: خدایا چقدر دوری   گفت: تو یا من؟

گفتم: خدایا تنها ترینم    گفت: پس من؟

گفتم: خدایا کمک خواستم  گفت: از غیر من؟

گفتم: خدایا دوستت دارم   گفت: بیش از من؟

گفتم: خدایا اینقدر نگو من گفت: من توام ، تو من . . .



تاريخ : پنج شنبه 26 دی 1392 | 15:13 | نویسنده : melika |

ي خداي بزرگ، اي ايده آل غايي من، اي نهايت آرزوهاي بشري، عا جزانه در مقابلت به خاك مي افتم، تو را سجده مي كنم، مي پرستم، سپاس مي گويم، ستايش مي كنم كه فقط تو، آري فقط تو اي خداي بزرگ شايسته سپاس و ستايشي، محبوب بشري، فقط تويي، گمشده من تويي. ولي افسوس كه اغلب تظاهرات فريبنده و زود گذر دنيا را به جاي تو مي پرستم.به آنها عشق مي ورزم و تو را فراموش مي كنم! اگر چه نمي توانم آنها را هم فراموشي( بنامم) چون يك زيبايي يا تظاهر فريبنده نيز جلوه توست و مسحور تجليات تو شدن نيز عشق به ذات توست.

من هر گاه مفتون هر چيز شده ام، در اعماق دل خود، به تو عشق ورزيده ام، بنابر اين اي خداي بزرگ، تو از اين نظر مرا سرزنش مكن. فقط ظرفيت و شايستگي عطا كن تا هر چه بيشتر به تو نزديك شوم و در راه درازي كه به سوي بوستان بي انتها و ابدي تو دارم، اين سبزه ها و خزه هاي ناچيز نظر مرا جلب نكند و از راه اصلي باز ندارد...

بر گرفته از كتاب خدا بود و ديگر هيچ نبود

اثردكترشهيدمصطفی چمران

اين يادداشت در 29 مي 1960 در آمريكا نوشته شده است



تاريخ : چهار شنبه 25 دی 1392 | 1:26 | نویسنده : melika |

اين مداحي در مورد كارهايي كه ما مي كنيم و بهشون فكر نمي كنيم ...

غریبه چونکه ما عاشقش نشدیم......

غریبه بنده ی لایقش نشدیم.....

 غریبه رهرو ِصادقش نشدیم.....

امون ز غفلت امون ز تهمت.......

از دست ما تو غیبته حضرت حجت.......

گناه شد عادت....... غیبت عبادت.....

جالب اینه گذاشتیم سر خدا هم منت...

هرجا ریا شد به اسم خدا شد.....

 همه دُکان وا کرده ایم حتی تو هئیت.....

چیو ببینه؟؟؟!! دله سیاه رو یا رو زبون اللهم الرزقتی شهادت.....

 از امر به معروف ترسیدیم..... حاجیو دور شیطان گردیدیم......

 همسایه یتیمُ و سیر خوابیدیم...... ما به زمین خورده خندیدیم....

خــــدا نفهمیدیم....خــــدا نفهمیدیم......خــــدا نفهمیدیم.....

خدایی خدا غریبه.....خدایی خدا غریبه...... خدایی خدا غریبه.....

 

 غریبه......

چونکه راحت گناه کردیم....

غریبه........

به نامحرم نگاه کردیم.......

 غریبه.......

 نامه فقط سیاه کردیم......

فروختیم ایمان..... خریده ایم نان....خاک میخوره رو طاقچه هامون قرآن.....                              

سحر نه حالی...... نه خمس مالی...... اسممونم گذاشتیم عبد شاه مردان.........

شیعۀ حرفیم...... آدم برفی......

هنوز نمک نخورده میشکنیم نمکدان....

یه پا تو محراب یه پا لب آب..... رو به روی عکس شهید عکس شهیدان.....

بگو خدا غرق امیدم کن...

بی خریدارم خریدم کن...

پیش حسین رو سفیدم کن نذر ابوالفضل رشیدم کن....

خدا شهیدم کن....خدا شهیدم کن...... خدا شهیدم کن.........

خدایی خدا غریبه...خدایی خدا غریبه....خدایی خدا غریبه......

غریبه....

  که دوستش داریم واسه حاجت....

غریبه......

 میپرستیمش برا جنت......

 غریبه که به تنهایی کرده عادت......

تو راه پاکی زدیم به خاکی.....

چه عاشقی؟! چه مجنونی؟! چه سینه چاکی؟!

جای حرم کیش...... جای پرچم دیش....چه ساده بر مقدسات میشه حتاکی!!!!

این وضعه ناموس......کو کفه افسوس؟!!!

نکشیدیم خجالت از چادر خاکی!!!!

دیگه شیطان شد ایاک نعبد..... ببین خدا رو ول کردیم میگردیم با کی؟؟؟؟!!!

بگو خدا رحمی به حالم کن....

لکه ننگم زلالم کن...... عشق خودت رو مدالم کن....بُکُشُ و در علقمه چالم کن.....

خدا حلالم کن....خدا حلالم کن......خدا حلالم کن......



تاريخ : چهار شنبه 25 دی 1392 | 1:0 | نویسنده : melika |
صفحه قبل 1 ... 13 14 15 16 17 ... 26 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.