براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش
دل درد گرفته ام ان قدر که فنجـــــــــــــــــــان های
قهــــــــــــــــــــــــــــوه را سرکشیده ام
امـــــــــــــا…
تو تــــــــــــــه هیچکدام نبودی…
قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست
چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!
که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی
و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به
نظاره نشینی
و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی
و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری..
شـَب عـَروسے کــُت و شـلوار سیــاهش را بـﮧ او بپـُوشــاטּ
رنـگ سیــآه بـﮧ مـَـرد ِ مـَـטּ خـیلے می آیـَد
بـند کـرواتـش رآ خـُـودت سـفت کـُن
ایــטּ کــار را دوسـت دآرد...
وقـتے دستــانت را مے گیــرد
خـُـودت را در آغـُـوش ِ او بینـداز...
بــا ایــטּ کــار احســآس ِ آرامـِش مے کــُند
زَحمـَت ِ تــاج عـَروس رآ نــَکش
سـَلیقـﮧ اش رآ خـُـوب مے دانـَم ، بـَرایت گـِرفتـﮧ اسـت
خـُلاصـﮧ کـُنم غـَریبـﮧ
جــان ِ تـُـو و جــاטּ ِ مـَـرد ِ مـَـטּ
چه کار به حرف مردم دارم زندگی من همین است
شب که می شود سیگاری روشن می کنم
عاشقانه ای می نویسم خیره می شوم به عکست
و با خودم فکر می کنم مگر می شود
تو را دوست نداشت…
موضوعات مرتبط: عکس های عاشقانه
چه چیز در این دنیا...
غریبانه تر از دخترکی است که تنهایی اش را
بغل میکند!
میبوسد!
اما حاضر نیست دیگر کسی را دوست داشته باشد
به سلامتی اونی که
هیچوقت نمیتونی بهش زنگ بزنی
اما دلت نمیاد شمارشو از گوشیت پاک کنی...
موضوعات مرتبط: عکس های عاشقانه
زن به خاطر طبیعتش ضعیفه...
اما در مقابل سختیا بیشتر از یه مرد تحمل داره...
تنها چیزی که زن رو از پا در میاره تو خالی از آب در اومدن مردشه...
سلام خدای خوبم...
امشب دوباره میخواهم بنویسم ....
بنویسم که چقدر دوستت دارم...
بنویسم که فقط تورو دارم...
بنویسم که
ازت ممنونم
ازت ممنونم خدا جووووووووونم
خدا جوونم حس غریبی دارم احساس می کنم در کنارمی ... حضورت را با تمام وجودم حس می کنم... تو منو می بینی ... نگام می کنی... کمکم می کنی ... من فقط تورو دارم .....تو همه ی وجود منی ....
من با تو هیچی کم ندارم... خدا جووونم تنهایی زندگی کردن خیلی سخته ... من از تنهایی بیزارم... ادما خیلی بد شدن... ادمای دور و روم تنها گذاشتن ... اما از اینکه تو جای همه ی ادمارو گرفتی خوشحالم... به جونم خودم خوشحاااااااااااااااااااااااااااااااالم......
خدایا تو به من همه چی دادی زیبایی ... اندام خوب ... اخلاق خوب ... دل مهربون از جنس مهربونی های خودت... من تو زندگی هرچی خواستم بهم دادی ... واسه همینه دور و وریام حسودی می کنن حالا یه چیز دیگه هم ازت میخام...
تورو جان ابوالفضل نه نگو ....
میخام بیام کنارت ... می ترسم خیلی ...
اما فکر کنم در کنار تو بودن خیلی باحاله ... تو بهترین خالق دنیایی ...
خیلی دووووووووووووووست دااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارم
بی نهایت....
اندازه ی ۱۰ تای بچگی.
خدا : بنده ی من ، نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است .
بنده : خدایا ! خسته ام ! نمی توانم .
خدا : بنده ی من ، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان .
بنده : خدایا ! خسته ام ! برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم …
خدا : بنده ی من ، قبل از خواب این سه رکعت را بخوان .
بنده : خدایا سه رکعت زیاد است .
خدا : بنده ی من ، فقط یک رکعت نماز وتر بخوان .
بنده : خدایا ! امروز خیلی خسته ام ! آیا راه دیگری ندارد ؟
خدا : بنده ی من ، قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله ...
بنده : خدایا ! من در رختخواب هستم ، اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد !
خدا : بنده ی من ، همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله ...
بنده : خدایا ! هوا سرد است ! نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم .
خدا : بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم .
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد ...
خدا : ملائکه ی من ! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام ، اما او خوابیده است !
چیزی به اذان صبح نمانده ، او را بیدار کنید ؛ دلم برایش تنگ شده است ، امشب با من حرف نزده ...
ملائکه : خداوندا ! دوباره او را بیدار کردیم ، امّا باز خوابید !!!
خدا : ملائکه ی من ، در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست ...
ملائکه : پروردگارا ! باز هم بیدار نمی شود !
خدا : اذان صبح را می گویند . هنگام طلوع آفتاب است . ای بنده ی من بیدار شو !
نماز صبحت قضا می شود ! خورشید از مشرق سر بر می آورد ...
ملائکه : خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی ؟
خدا : او جز من کسی را ندارد … شاید توبه کرد …
خدا : بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی
من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم
و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری ..