بیست و دوی بهمن که حیات وطن است
خود روح خدایی است که در جان و تن است
ما زنده به آنیم و از آن یاد کنیم
یوم الهی که یادگار از آن ماه بهمن است
یوم الله۲۲ بهمن، روز پیروزی حق بر باطل را تبریک می گویم . . .
خدای من؛
مردم همه شکر نعمت های تو را می کنند؛
اما من، شکر بودنت؛
تو نعمت منی .......
سلام فردا تولدم یک سال بزرگ تر شدم امیدوارم سال خوبی باشه شما هم دعا کنید
تولدم مبارک
آموخته ام بهترين كلاس درس دنيا كلاسي است كه زير پاي پير ترين فرد دنياست .
آموخته ام وقتي كه عاشقيد عشق شما در ظاهر نيز نمايان مي شود .
آموخته ام تنها كسي كه مرا در زندگي شاد مي كند كسي است كه به من مي گويد : تو مرا شاد كردي !
آموخته ام داشتن كودكي كه در آغوش شما به خواب رفته زيباترين حسي است كه در دنيا وجود دارد .
آموخته ام كه مهربان بودن بسيار مهم تر از درست بودن است .
آموخته ام كه هرگز نبايد به هديه اي از طرف كودكي ( نه ) گفت .
آموخته ام كه هميشه براي كسي كه به هيچ عنوان قادر به كمك كردنش نيستم دعا كنم .
آموخته ام كه مهم نيست كه زندگي تا چه حد از شما جدي بودن را انتظار دارد ، همه ما احتياج به دوستي داريم كه لحظه اي با وي به دور از جدي بودن باشيم .
آموخته ام كه گاهي تمام چيزهايي كه يك نفر مي خواهد فقط دستي است براي گرفتن دست او ، و قلبي است براي فهميدن وي .
آموخته ام كه راه رفتن كنار پدرم در يك شب تابستاني در كودكي ، شگفت انگيز ترين چيز در بزرگسالي است .
آموخته ام كه زندگي مثل يك دستمال لوله اي است هر چه به انتهايش نزديكتر مي شويم سريعتر حركت مي كند .
آموخته ام كه پول شخصيت نمي خرد .
آموخته ام كه تنها اتفاقات كوچك روزانه است كه زندگي را تماشايي مي كند .
آموخته ام كه خداوند همه چيز را در يك روز نيافريد. پس چه چيز باعث شد كه من بيانديشم ميتوانم همه چيز را در يك روز به دست بياورم .
آموخته ام كه چشم پوشي از حقايق آنها را تغيير نمي دهد .
آموخته ام كه اين عشق است كه زخمها را شفا مي دهد نه زمان .
آموخته ام كه وقتي با كسي روبرو مي شويم انتظار لبخندي از سوي ما را دارد .
آموخته ام كه هيچ كس در نظر ما كامل نيست تا زماني كه عاشق بشويم .
آموخته ام كه زندگي دشوار است اما من از او سخت ترم .
می خوام براتون قصه بگم.قصه عشق یک فرشته.فرشته ما میون آدم ها بود ولی آدم ها نمی تونستند ببیننش مگر اینکه خودش بخواد.فرشته قصه ما مشغول زندگی روزمره و کارهایی بود که از طرف خدا براش در نظر گرفته شده بود. ولی روزی عاشق نگاهی شد. عاشق اشک و گریه کردنی شد.ولی عاشق نگاه یه آدم.کم کم خودشو به عشقش نشون داد.ولی عشقش نمی دونست که اون یه فرشته است.چون ظاهرش
مثل آدم ها بود و همیشه یه نوع لباس می پوشید. کم کم عشقش هم به اون علاقه مند شدولی این واسه فرشته قصه ما اصلا خوب نبود.چون عشق نزدیکی میاره و فرشته ما نمی تونست به عشقش نزدیک بشه یا حتی اونو لمس کنه. بالاخره فرشته قصه ما با کسی آشنا شد که قبلا فرشته بوده ولی الان تبدیل به آدم شده.حالا فرشته قصه ما می تونه تبدیل به آدم بشه ولی باید با جاودانگی خداحافظی کنه.حالا فرشته ما بین دو راهی عشق و جاودانگی قرار گرفته و باید یک راه را انتخاب کنه.بالاخره تصمیمشو می گیره و عشق را انتخاب می کنه و با جاودانگی تا ابد خداحافظی می کنه.حالا اون تبدیل به آدم شده.حالا به آرزوش رسیده.حالا می تونه عشقش رو در آغوش بگیره.اونو ببوسه و شب رو با اون صبح کنه....امروز صبح اولین شبی است که اون با عشقش سحر کرده.ولی امروز بدترین روز برای اون هستش چون عشقش در اثر یک تصادف میمیره.حالا فرشته سابق قصه ما نه عشقشو داره نه جاودانگی را.در دوران فرشتگی دوستی داشت که همیشه همراهش بود.بعد از مرگ عشقش دوستش ظاهر می شه و ازش می پرسه:ارزشش رو داشت؟
فرشته قصه ما می گه: <یک بار بوسیدن او به تمام عمرم می
براش بنويس دوستت دارم آخه مي دوني آدما گاهي اوقات خيلي زود حرفاشونو از ياد مي برن ولي يه نوشته , به اين سادگيا پاک شدني نيست . گرچه پاره کردن يک کاغذ از شکستن يک قلب هم ساده تره ولي تو بنويس .. تو ... بنويس.....................